جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۶ ق.ظ
رها جانم...
میبینی دل ابلهی را که تنگ احمقانهترین چیزها میشود؟ همینطور نشستهای که ناگهان دلت میخواهد برگردی به خود چند وقت پیشت.
خودت که با دوستان خیالیات بازی میکردی، خودت که برای اولین بار دوست پیدا کردی، خودت که برای اولین بار «رفیق» پیدا کردی، حتی خود سال پیشت که هرچقدر هم حال درونی خوبی نداشت، ویژگیهای مثبت زیادی در وجودش داشت.
امشب دلم برای من تنگ شده است. منی که در خرداد ۹۹ به سر نمیبرد. البته میدانم که قرار است خرداد ۱۴۰۰ بگویم که دلم برای من ۹۹ تنگ شده است... خلاصه که نارضایتی بخش جدا نشدنی من است!
پن: فکر نمیکردم به این زودی بخوام زیر آن بند قانون «نون و پنیر و فندق» بزنم! البته همیشه شاد بودن هم فقط یه تظاهر ناشیانه است وقتی انسان پر در جهانی پر از غم زندگی میکند.
۹۹/۰۳/۱۶